جدول جو
جدول جو

معنی چله بری - جستجوی لغت در جدول جو

چله بری
عملی که در آن جام چهل کلید را پر آب می کنند و دعاهایی می خوانند و آن آب را بر سر زن نازا می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
چله بری
(چِلْ لَ / لِ بُ)
رجوع به چله بری کردن شود
لغت نامه دهخدا
چله بری
عملی از قبیل عزایم، (در اصطلاح بانوان تهرانی) بسیار آمدن و رفتن از روی چیزی مانند سفره و جامه گسترده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ دَ)
در قدیم عملی از قبیل عزائم بوده است که فعلاً چگونگی آن معلوم نیست، و اینک اصطلاحی است میان بانوان که چون کسی از روی چیزی چون جامه یا ظرفی مکرر و پیاپی آید و رود، گویند، چله بری مکن، یا چرا چله بری می کنی. در تداول بانوان تهرانی، چون کسی از روی جامۀ گسترده و نظایر آن پیاپی و بسیار آید و رود، عمل او را چله بری کردن نامند و به تعریض گویند: چله بری میکنی ؟ در اصطلاح بانوان، مجازاً بسیار آمدن و شدن را گویند. از روی چیزی چون سفره یا جامۀ گسترده، مکرر رفت و آمد کردن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر که در 9 هزارگزی شمال گناوه و 8 هزارگزی شوسه گچساران به گناوه واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از متعلقات بندر بوشهر و مضافات’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ وَ)
دهی جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار که در 24 هزارگزی شمال باختری رودبار و 10 هزارگزی رستم آباد واقع است. کوهستانی و معتدل است و 136 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سیاه رود. محصولش برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ قِ بَرْ ری)
نوعی از حماض است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِخَ)
در تداول عامه، احمقی. ابلهی. (فرهنگ فارسی معین). صفت کله خر. و رجوع به کله خر شود
لغت نامه دهخدا
(فُ وَ / وِیِ بَرْ ری)
بلسکی است. (فهرست مخزن الادویه). روناس بیابانی. حب الصبیان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ / لِ)
عزاداری در چهلم مرگ کسی. عمل چله دار. و رجوع به چله داری کردن و چله داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ پَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد در جنوب کشف رود واقع است. جلگه و معتدل است و 139 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، چغندر و بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ بَرْ رَ)
نام شاخه ای که از جانب راست به رود خانه لار می پیوندد. (ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 67)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 36 هزارگزی خاور آوج و 24 هزارگزی راه عمومی واقع شده. هوایش معتدل است و 243 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و جاجیم و راهش مالرو است و ماشین هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قراء توابع لارستان فارس’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(بَ لِ / بَلْ لِ بُ)
مرکّب از: بله، محرف بلی + بری اسم از بریدن، اقرار گرفتن از عروس و اولیاء او در قبول ازدواج. عمل اجازۀ تزویج گرفتن دختر از کسان او. عقد نکاح. (یادداشت مرحوم دهخدا)، گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر. (فرهنگ لغات عامیانه)، بله بران. و رجوع به بله بران شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله خری
تصویر کله خری
احمقی ابلهی
فرهنگ لغت هوشیار
چهل روز از موسم زمستان که آغاز آم مطابق اول جدی و هفتم دیماه جلالی میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله داری
تصویر چله داری
در چهلم مرگ کسی عزا داری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله گیر
تصویر چله گیر
انگشتانه ای از پوست که تیر اندازان انگشت ابهام در آن کنند زهگیر
فرهنگ لغت هوشیار
آری بری: گفت و گوهای پیش از پیوند زناشویی صحبتها و قول و قرارهای قبل از عروسی بین خانواده های عروس و داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله بری کردن
تصویر چله بری کردن
انجام دادن چله بری
فرهنگ لغت هوشیار
چاله ای که پل آبدنگ در آن فرود آید، زیر و رو کردن شلتوک در
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای که مرال جهت جفت گیری آماده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کف زدن یک سره و دسته جمعی
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل و خارج شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۳۰۵۰متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی